-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 11:04
در سرای عاطفه می کند مرا صدا یک جوان فراتر از قصه های آشنا گویدم تو ای سحر از اسارتم نویس زخم درد این دلم زهر تلخ باطنم گشته ام در این دیار همنوای درد هجر آشنای آفتاب عاشقی ، نصیب من خسته از غبار زرد گشته ام نثار شب در اسارتی که شد این حصار قامتم قصه ام شبانه در این کتاب خود نگار از جفای این خزان تا غبار حسرتم ماند از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 19:45
-
.......
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 19:30
کاش میشد که به نگاه کردن به تو قناعت کنم کاش میشد تا ابد در شهر سکوت خودم ۱۰۰۰ بار بهت بگم دوستت دارم کاش میشد که قناری عشق تو رو تا ابد در قفس قلبم به اسارت بکشم و هیچ نذارم تو بفهمی که چقدر میخوامت اما این دل لعنتی هی میگه بهش بگو که چقدر دوستش داری بهش بگو خاطرشو میخوای میترسم حقیقت رو بگم و در جواب منفی تو خورد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 21:35
همیشه خسته از روزای برفی عشق پریشون شده دو حرفی گفته بودم اگه دلت گرفته است کنج دلم جا واسه دلت هست شاید دلت خواست و پاهات نیومد یا شایدم دلت باهات نیومد هر چی که بود بذار که گفته باشم هر جا که هست دلت منم باهاشم عشقت گذشته ازباد دشت پر از گلایر گمشده دو حرفی خسته روز برفی گفته باشم هنوزم اگه دلت گرفته است بیا که کنج...
-
دلتنگ...
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 21:28
دلتنگ نگات اسیره خندهاتم می دونم که میدونی عمریه غرق هواتم من لبریز عشقم پرم از تو رو خواستن کاش بدونی من دیونه سادگیاتم مثل پروانه ها دورت می گردم بذار دستاتو توی دستای سردم من صداقتو با تو شناختم عشق تو رو بردمو دل خودم رو باختم عشق تو رو بردمو دل خودم رو باختم هر جا که می رم مهربونی هات پیش رومه کاش باور کنی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 20:39
دوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ارمدوستتدارمدوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ار مدوستتدارم دوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارمدوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارم دوستتد ار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وس تتدارمدوستتد ار مد وس تت دا رمدو ست تد ار مد وس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 20:34
یاد من باش وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد میشه تو آتیش عشقت، گُر گرفتن بلد شد میشه از چشم تو پرسید، راه کهکشون نور میشه با دشت تو فهمید، معنی پل عبور اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش تا ابد، تا ته دنیا، تا همیشه یاد من باش هم ترانه! یاد من باش بی بهانه یاد من باش وقت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 13:20
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 19:33
اگر سکوت ِ این گستره ی بی ستاره مجالی دهد، می خواهم بگویم : سلام! اگر دلواپسی ِ آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد، می خواهم از بی پناهی ِ پروانه ها برایت بگویم! از کوچه های بی چراغ! از این حصار ِ هر ور ِ دیوار! از این ترانه ی تار... مدتی بود که دست و دلم به تدارک ِ ترانه نمی رفت! کم کم این حکایت ِ دیده و دل، که ورد ِ...
-
روشنک سیاپوش...
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 19:18
من از ۱۲ سالگی این شعرو حفظ کردم عاشقش بودم شاید اون موقع واسه اینکه اسمم توش بود ولی الان واقعا یه جورای دیگه دوستش دارم. روشنک سیاپوش ! همدم ناشناسم از این شب هیولا با تو نمی هراسم روشنک سیاپوش ! با تو همیشه نابم با تو به من شبیهم این من بی نقابم روشنک سیاپوش ! شهرزاد قصه سازم بی تو چه بی پناهم ‚ با تو چه بی نیازم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 19:04
نپرس از دل واپسی های زنانه ام چیزی نمی گویم از انتظار و کسالت نیز از تو اما تبلور رؤیاهای منی به سان انسانی تعبیر خوابهای آشفته ی رسولانی و پرهای کبوتران آینده در آستین تو است بی تو اما هوای پر گرفتن توهمی است و عشق از انتظار و کسالت و دلتنگی فراتر نمی رود
-
کنار نامت...
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 18:49
بنویس خاطرات آینده را و مقدر کن احتمال دیدارمان را در قیامتی نزدیک طوری که هیچ یادم نیامده باشد طوری که هیچ یادت نیامده باشد بنویس نام کوچکم را بزرگ درست کنار نام خودت و در خاطرات آینده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 09:27
دورایستاده ام در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه تا باز نشناسی ام هر چند در من تمام توست در تو تمام آنچه دوست می دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 09:15
بر خاک سرد خفته بودم با بانگ امیدت چه بی تابانه از خاک بر شدم نزدیک ها امیدی بر نمی داد چه عاشقانه به دورها نگریستم و دورها چه بی صبرانه از پس نگاه منتظرانه ام محو می شدند و هنوز از باور عاشقانه ام تهی نشدم که غریبانه از خاک پر شدم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 08:57
گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشم منت عشق از نگاه پر شرارت میکشم ناز چندین ساله چشم خمارت میکشم تا نفس باقی است اینجا انتظارت میکشم جهان خوش است اگر غمگسار هم باشیم سفر خوش است اگر یار هم باشیم قفس خوش است اگر این دو روز آخر عمر چو مرغ عشق به شادی کنار هم باشیم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 11:44
من ایستاده بودم تا زمان لنگ لنگان از برابرم بگذرد واکنون زمان به ریشخند ایستاده است تا من از برابرش بگذرم....(شاملو) چه چیز جز مرور زمان این غفلت را به قلب شکسته یاد بدهد؟ ایکاش میتوانستیم یکدیگر را باور کنیم تا به باوری برسیم و برسانیم چشم ها را میشستیم و فردا را بهتر میدیدیم دنیا کوچکتر از انست که مایه ی فخر باشد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 11:15
و برف تنها برف حقیقت قلب سرد زمستان بود و برف تنها برف کشاننده بار تمامی تنهاییهایم بود آن زمان که عبورت را نه تنها من که تمامی نبض قندیلها باور کردند و برف تنها برف برایم هرکجا باشم بوی تورا میدهد باشد که خاطره ای باشد از لحظه های باهم بودن و بستری برای جوانه ی شکوفه گیلاس
-
بی تعارف...
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 10:43
تا به حال فکر کردیم چند بار فرصت گفتن "دوستت دارم " رو از دست داده ایم و یک عمر برای گم شدن در لحظه های دوست داشتن ها تاسف خورده ایم؟آخرین بار چه زمانی دوستت دارم رو به زبون آوردیم ...می دونی ما همه دوست داریم عاشق باشیم اما هرگز عشق رو نمی آموزیم بلکه فقط خودمونو با اون سرگرم می کنیم ...عشق آموختنیه و برای آموختنش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 13:02
....حیف اما من و تو دور از هم می پوسیم غمم از وحشت پوسیدن نیست غمم از زیستن بی تو دراین لحظه پر دلهره است دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست از سر این بام این صحرا این دریا پر خواهم زد خواهم مرد غم تو این غم شیرین را با خود خواهم برد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 12:46
وقتی می شینی پشت پنجره فقط می تونی نگاه کنی و هیچی نگی . می تونی زل بزنی به خونه ها ... به ماشینا ... به آدما و بچه هاشون ... به کوه و درختا و آسمون و لکه ابرای دودی و ولگردای قد و نیم قد ... به یه چادر گل گلی با زنبیل چاقالو و خستش ... خونسرد و بی هیچ خیالی تو کلت ... خیره شی به مسیر بی هدف ماشینایی که می رن و می رن...
-
دو خط موازی...
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 12:18
دو خط موازى زاییـده شدند . پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازىچشمشــان به هم افتاد. و در همان یک نگاه قلبشـان تپیـد. و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولى گفت:ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم. و خط دومی از هیجان لــرزید. خط اولـی گفت: و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ . من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 11:13
دلتنگی های آدمی را بعد ترانه ای می خواند و رویا هایش را آسمان پر ستاره ندیده میگرید هر دانه برفی اشک نریخته ای را ماند سکوت سرشار است از ناگفته ها از نکرده ها از اعتراف به عشق های پنهان و شگفتی های بر زبان نیامده و در این سکوت حقیقتی هست حقیقت تو و من
-
به یادت...
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 14:00
تو با یک جرعه از دریای یادت میان باغ قلبم جا گرفتی تو با یک انعکاس نقره ای رنگ تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا بر قایق رویا نشاندی و با یک لطف یک لبخند ساده مرا به سرزمین عشق خواند ی تو دیار میان قلب ها را به رسم آسمانی ها شکستی چون حسی غریب و واژه های سرخ میان دفتر روحم نشستی تو دریای ترین ترسیم یک موج تو تنها جاده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 16:39
مجالی نیست، نازنین زندگی را فریاد کن ! تپش پرحرارت قلب را مجالی نیست سرخی خون را فریاد کن ! فرصتی نیست، نازنین زندگی را تصویر کن ! فوران اشک شوق را فرصتی نیست آبی عشق را تصویر کن ! که تنها نگاه روشنای نیلی صبح سپید برای من و تو کافیست .
-
عشق...
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 10:09
عشق را می گویم باید این حادثه را از نگه سبز تو آغاز نمود عشق را بایداز زمزمه بارش چشمان تو با واژه احساس سرود و در این قدرت دریایی تو کشتی توفان زده را در دل امواج سپرد به تب حادثه غرق شدن مردن و آغاز شدن به هم آوایی قلب دو پرنده به سبکبالی اوج دل سپردن به شب هم نفسی راغب پرواز شدن آری عشق را باید ابراز نمود عشق را...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 15:36
شب ندارد سر خواب می دود در رگ باغ باد، با آتش تیزابش، فریادکشان پنجه می ساید بر شیشه ی در شاخ یک پیچک خشک از هراسی که زجایش نرباید توفان من ندارم سر یأس با امیدی که مرا حوصله داد باد بگذار بپیچد با شب بید بگذار برقصد با باد گل کو می آید گل کو می آید خنده به لب گل کو می آید، می دانم، با همه خیزگی باد کی می اندازد پنجه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 15:32
Love Love is patient, love is kind. It does not envy, it does not boast it is not proud It is not rude, it is not self-seeking, it is not easily angered, it keeps no record of wrongs Love does not delight in evil but rejoices with the truth It always protects, always trusts, always hopes, always perseveres
-
فاصله...
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 14:13
... ”زندگی رویا نیست زندگی زیبایی ست می توان بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت می توان از میان فاصله ها را برداشت دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست “
-
فراسوی عشق...
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 13:39
دلتنگی هایم را با تو تسهیم کردن چه زیبا خواهد بود اگر ترا دلتنگی هایی باشد از نوع من دلم می خواهد احتیاجم نیازم درد خفه شده ی سینه ام را همان قدر احساس کنی که گویی احتیاج توست نیاز توست درد ریشه دوانده در وجود توست کوتاه سخن دلم می خواست " تویی " نبودی تو ، من و من ، تو بودیم شاید آن وقت این روح سرکش آرام می گرفت و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 13:31