بر خاک سرد خفته بودم
با بانگ امیدت چه بی تابانه از خاک بر شدم
نزدیک ها امیدی بر نمی داد
چه عاشقانه به دورها نگریستم
و دورها چه بی صبرانه از پس نگاه منتظرانه ام
محو می شدند
و هنوز از باور عاشقانه ام تهی نشدم
که غریبانه از خاک پر شدم ...