پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

 

 بر خاک سرد خفته بودم

با بانگ امیدت چه بی تابانه از خاک بر شدم

 نزدیک ها امیدی بر نمی داد

 چه عاشقانه به دورها نگریستم

 و دورها چه بی صبرانه از پس نگاه منتظرانه ام

 محو می شدند

و هنوز از باور عاشقانه ام تهی نشدم

که غریبانه از خاک پر شدم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد