پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

 

 

 

 

من ایستاده بودم

تا زمان

      لنگ لنگان

                   از برابرم بگذرد

واکنون

زمان به ریشخند ایستاده است

تا من  از برابرش بگذرم....(شاملو)

 

چه چیز جز مرور زمان این غفلت را به قلب شکسته یاد بدهد؟

ایکاش میتوانستیم یکدیگر را باور کنیم

تا به باوری برسیم و برسانیم

چشم ها را میشستیم

و فردا را بهتر میدیدیم

دنیا

کوچکتر از انست که مایه ی فخر باشد

وعمر

کوتاهتر از انکه مایه ی مباهات گردد

سر ریسمان دوستی به کدامین گل میخک روزگار وصل است؟

میدانی؟

ای دوست ! عمر دوستی از سن زندگی کوتاهترست

نیمی از دوستی در غفلت بسر میشود

                             و نیم دگر ...در تالاب نخوت

کاش هرگز لحظاتمان را   پشیمان نشویم  ...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد