پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

 

267116C

 

در سرای عاطفه 

 می کند مرا صدا 

 یک جوان فراتر از

قصه های آشنا 

 گویدم تو ای سحر

 از اسارتم نویس

زخم درد این دلم 

 زهر تلخ باطنم 

 گشته ام در این دیار 

 همنوای درد هجر 

 آشنای آفتاب 

 عاشقی ، نصیب من 

 خسته از غبار زرد 

 گشته ام نثار شب

در اسارتی که شد 

 این حصار قامتم

قصه ام شبانه در 

 این کتاب خود نگار 

 از جفای این خزان

تا غبار حسرتم

 ماند از تو یادگار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد