پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

.......

 

 

 

 

کاش میشد که به نگاه کردن به تو قناعت کنم

کاش میشد تا ابد در شهر سکوت خودم ۱۰۰۰ بار بهت بگم دوستت دارم

کاش میشد که قناری عشق تو رو تا ابد در قفس قلبم به اسارت بکشم

و هیچ نذارم تو بفهمی که چقدر میخوامت

اما این دل لعنتی هی میگه بهش بگو که چقدر دوستش داری

بهش بگو خاطرشو میخوای

میترسم حقیقت رو بگم و در جواب منفی تو خورد بشم ... بشکنم ...نابود شم...

میترسم بهت بگم دوستت دارم و تو در جوابش اونقدر از من دور بشی که از دوریت بمیرم

اخه مگه دوست داشتن جرمه که همیشه باید در جوابش یا بشکنیم یا تحقیر بشیم؟

میدونم که حرفامو نمیشنوی یا اگرم بشنوی نمیفهمی چی میگم اما:

دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم.

دوستت دارم مثل اون عاشق دل شکسته که در سکوت خودش زیر باران داره قدم میزنه و هزار بار میمیره و زنده میشه تا تو

 رو ببینه.

دوستت دارم مثل اون مرغ عشق که در غم عشق تو دست به خودکشی میزنه.

دوستت دارم مثل اون شاعر که برای نوشتن قطعه ای شعر برای تو سالها فکر میکنه

 

دوستت دارم چرا نمیتونی اینو بفهمی!!

این متن رو به سفارش یکی از دوستام نوشتم واسه عشقش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد