پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

نامه...

 

 

 

 

ندائی از عمق وجودم مرا بی امان ندا می دهد که : نشنو ! 

 به هیچ آوازی گوش نده !

 از میانِ بی شمار رنگهای فریب این دنیا

 چشم به هیچ رنگی جز آسمانِ پاک آبی ندوز !

 جهان برایم دیگر هیچ ندارد و من بی نیاز شده ام

 اما نه از روی بی نیازی ، که از روی نداشتن و نخواستن 

 زندگی ، کوچکتر از آنست که 

 مرا برنجاند و زشت تر از آنکه دلم بلرزد

 هستی ، تهی تر از آنکه 

 بدست آوردنی مرا زبون سازد

 و من تهیدست تر از آنکه از دست دادنی مرا بترساند 

 در خاکِ پر برکت درد ریشه بسته ام

 با انتظار قد کشیده ام و تنهایی خانه دلم شده ...

 

 

 

 

 

 

267116C

 

در سرای عاطفه 

 می کند مرا صدا 

 یک جوان فراتر از

قصه های آشنا 

 گویدم تو ای سحر

 از اسارتم نویس

زخم درد این دلم 

 زهر تلخ باطنم 

 گشته ام در این دیار 

 همنوای درد هجر 

 آشنای آفتاب 

 عاشقی ، نصیب من 

 خسته از غبار زرد 

 گشته ام نثار شب

در اسارتی که شد 

 این حصار قامتم

قصه ام شبانه در 

 این کتاب خود نگار 

 از جفای این خزان

تا غبار حسرتم

 ماند از تو یادگار

 

 

.......

 

 

 

 

کاش میشد که به نگاه کردن به تو قناعت کنم

کاش میشد تا ابد در شهر سکوت خودم ۱۰۰۰ بار بهت بگم دوستت دارم

کاش میشد که قناری عشق تو رو تا ابد در قفس قلبم به اسارت بکشم

و هیچ نذارم تو بفهمی که چقدر میخوامت

اما این دل لعنتی هی میگه بهش بگو که چقدر دوستش داری

بهش بگو خاطرشو میخوای

میترسم حقیقت رو بگم و در جواب منفی تو خورد بشم ... بشکنم ...نابود شم...

میترسم بهت بگم دوستت دارم و تو در جوابش اونقدر از من دور بشی که از دوریت بمیرم

اخه مگه دوست داشتن جرمه که همیشه باید در جوابش یا بشکنیم یا تحقیر بشیم؟

میدونم که حرفامو نمیشنوی یا اگرم بشنوی نمیفهمی چی میگم اما:

دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم ...دوستت دارم.

دوستت دارم مثل اون عاشق دل شکسته که در سکوت خودش زیر باران داره قدم میزنه و هزار بار میمیره و زنده میشه تا تو

 رو ببینه.

دوستت دارم مثل اون مرغ عشق که در غم عشق تو دست به خودکشی میزنه.

دوستت دارم مثل اون شاعر که برای نوشتن قطعه ای شعر برای تو سالها فکر میکنه

 

دوستت دارم چرا نمیتونی اینو بفهمی!!

این متن رو به سفارش یکی از دوستام نوشتم واسه عشقش

 

 

 

 

همیشه خسته از روزای برفی

 عشق پریشون شده دو حرفی

 گفته بودم اگه دلت گرفته است

 کنج دلم جا واسه دلت هست

 شاید دلت خواست و پاهات نیومد

یا شایدم دلت باهات نیومد

 هر چی که بود بذار که گفته باشم

 هر جا که هست دلت  منم باهاشم

عشقت گذشته ازباد دشت پر از گلایر

 گمشده دو حرفی خسته روز برفی

گفته باشم هنوزم    اگه دلت گرفته است

بیا که کنج قلبم جا واسه دلت هست

حالا که تقویم من زمستوناش زیاده

  توکوچه های سردش همیشه برف وباده

باید بیای ببینم بهار خنده هاتو 

   بیا بذار تموم شه روزای برفی باتو

رنگ غمو به شور شادم زده

  دشت پر از گلایر غم زده

 دلم می خواد خودت بیای ببینی  

 نبض منو قلب تو با هم زده

  عشقت گذشته ازباد دشت پر از گلایر

 گمشده دو حرفی خسته روز برفی

 

 

دلتنگ...

 

 

 

 

 

 

دلتنگ نگات

 

  اسیره خندهاتم 

 

  می دونم که میدونی عمریه غرق هواتم

 

من لبریز عشقم

 

 پرم از تو رو خواستن

 

 کاش بدونی من دیونه سادگیاتم

 

مثل پروانه ها دورت می گردم

 

بذار دستاتو توی دستای سردم

 

من صداقتو با تو شناختم

 

عشق تو رو بردمو دل خودم رو باختم

 

عشق تو رو بردمو دل خودم رو باختم

 

هر جا که می رم مهربونی هات پیش رومه

 

کاش باور کنی که بودن تو آبرومه

 

روز و شب می یان میرن تو نیستی توی خونه

 

دیگه نفس کشیدنم بی عشق تو حرومه

 

حرومه حرومه....