پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

 

 

یکی می گفت شب که به نیمه برسد یار قامت راست می کند.

آن دیگری می گفت که بانوی مهتاب شب به پیشواز عاشقان می رود تا در نیمه راه تاریک نمانند.

 هیچ کس اما از شکستن قامت آن دلداده در شب قد شکسته تاریک بی ماه بانو هیچ نگفت.


حالا من نشسته ام و به هرچه شکستنی در جهان است می اندیشم.

 به شکل ماه در قاب حوض آب و به چین پیشانی یار و به قامت دوست و به خواب پشت پلک های بیدار...


ای ی ی ی...می دانی؟ بااین چشمهای بسته هرگز نخواهی توانست چشم انتظار آمدن کسی باشی.

راستی دست هایت راهم از روی گوشهایت بردار. اینها که گفتم همه بی صدا می شکنند. مثل دل دوست.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
اقیانوس آرام دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:28 ب.ظ http://OghianoosAram.blogfa.com

وسلامی

میدونی...
راستش اسم شما...
منو یاد یه بنده خدایی انداخت....
یاد سالهایی نه چندان دور...
یاد روشنک...
دوره دانشجویی...
ولی خب من هیچ وقت نتونستم بهش بگم...
نمیدونم کار درستی کردم یا نه...
فقط اینو می دونم که الان دوتا بچه داره....همین...
امیدوارم همونقدر که شما اونو دوست دارید اون هم شما رو دوست داشته باشه ...
ولی یه چیز رو بیاد داشته باشید و اون اینکه...
قدر خودتونو بدونید...
عمرتون رو صرفا در رویاها هدر ندید.

پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد