با من بیا به وسعت دانه
با من بیا به خلوت شبنم
با تو شب از کنار من آرام می رود
مثل عبور قطره ی باران
از شیشه های گرم اتاقم ....
با من بگو ازعشق ای آخرین معشوق
که برای رسوایی دنبال بهونم
با بوسه ای آروم خوابم رو دزدیدی
تو شدی تعبیر یه رویای شبونم
من تونگاه تو دنیامو می بینم
فردای شیرینم ای نازنین من
چشمای تو افسانه نیست
که تموم خوابو خیالم بود
تقدیر من عشق تو شد
که همیشه فکر محالم بود
شبهای تنهایی همرنگ گیسوته
آغوشتو وا کن بانوی مهتابی
دلواپسی هامو با خنده ای کمکن
که تویی پایان تردید و بی تابی
چشمای تو افسانه نیست
که تموم خوابو خیالم بود
تقدیر من عشق تو شد
که همیشه فکر محالم بود
دوستت دارم وحید