پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 ق.ظ http://brightfire.blogsky.com

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
وگیسوان بلندش را
به بادها می داد
ودستهای سپیدش را
به آب می بخشید


سلام خیلی قشنگه

امیر سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:23 ب.ظ http://selectimages.blogsky.com

ما چون دو دریچه رو به روی هم
آزاد ز هر بگو مگوی هم اکنون دل من رمیده و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
لعنت به سفر که هرچه کرد او کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد