پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

 

 

 

 

 

 

چرا جواب نامه های قصیده ام
سپید می رسند ؟
 می توانستی تکه ای تبسم مسیحایی
 روی کاغذت بچسبانی
می توانستی لااقل بهانه بنویسی
 ببین عزیز ترینم
به هر حال بازی تمام شده دیگر
 حالا تو در محاصره ی رؤیاهای منی
 می توانی از پشت خاکریز خط مقدم
 بلند شوی و دست سوگند روی سینه بگذاری
 و پرچمی سپید روی خاک بکاری
 و هفت بار بگویی
من قول می دهم
 تمام خطوط مرزی جغرافیای ذهنم را
 با هفت آب بشویم
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد