فصل آخر سالی صبور
باران می آید
در ماه آب ها و ابرها
و چترهای بیب خورده چرت می زنند
با مفاصل دردناکشان کنار بخاری
و کسی روی بخار شیشه
با کلمات خیس
کلمات ممنوع
را طوری نوشته که انگار
تمام راههای جهان به تو می رسند ...
روشنک جان سلامشعر پرمعنا و جذابی بودلذت بردمسرفراز باشی
روشنک جاننوشته هات خیلی زیبا هستند با اجازت یکیشونو با ذکر نامت در وبلاگم نوشتماما راجع به عشق فکر می کنم عشق یه جور عادته همین و بس...
روشنک جان سلام
شعر پرمعنا و جذابی بود
لذت بردم
سرفراز باشی
روشنک جان
نوشته هات خیلی زیبا هستند با اجازت یکیشونو با ذکر نامت در وبلاگم نوشتم
اما راجع به عشق فکر می کنم عشق یه جور عادته همین و بس...