پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

پروانه ای در دفتر خاطرات

من سکوت کردم کسی نپرسید چرا؟میدانم زمان فریاد چند ثانیه دیگر است...

چون قایق شکسته ز توفانم
 ساحل مرا به خویش نمی خواند
 امواج می خروشند
 امواج سهمگین
 آیا کدام موج
اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟
گرداب می ربایدم از اوج موجها
در کام خود گرفته مرا تاب می دهد
فریاد می کشم
آیا کدام دست
برپای این نهنگ گران بند می زند ؟
ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است
 لبخند می زند

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
آناهیتا دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:42 ب.ظ http://anahita322000.blogfa.com

سلام روشنک جان
اولین کامنت مال منه
وای ی ی ی ی ی ی.....
چه حالی می ده!
مرسی که سر زدی
شاد باشی

من سردم است ُسردم است
و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد

مونا دوستی برای تمام فصول دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:55 ب.ظ http://robo-memol.blogsky.com

سلام....امیدوارم سرحال باشی
عکسات خیلی نازن...
دوست داشتی دوباره پیشم بیا
موفق باشی....بای

بنیامین دیلم کتولی سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.alakhan-valakhan.persianblog.com

سلام...زیبا بود....به روزم ومنتظر...ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد