
چون قایق شکسته ز توفانم
ساحل مرا به خویش نمی خواند
امواج می خروشند
امواج سهمگین
آیا کدام موج
اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟
گرداب می ربایدم از اوج موجها
در کام خود گرفته مرا تاب می دهد
فریاد می کشم
آیا کدام دست
برپای این نهنگ گران بند می زند ؟
ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است
لبخند می زند
سلام روشنک جان
اولین کامنت مال منه
وای ی ی ی ی ی ی.....
چه حالی می ده!
مرسی که سر زدی
شاد باشی
من سردم است ُسردم است
و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
سلام....امیدوارم سرحال باشی
عکسات خیلی نازن...
دوست داشتی دوباره پیشم بیا
موفق باشی....بای
سلام...زیبا بود....به روزم ومنتظر...ممنون