شب ندارد سر خواب
می دود در رگ باغ
باد، با آتش تیزابش، فریادکشان
پنجه می ساید بر شیشه ی در
شاخ یک پیچک خشک
از هراسی که زجایش نرباید توفان
من ندارم سر یأس
با امیدی که مرا حوصله داد
باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با باد
گل کو می آید
گل کو می آید خنده به لب
گل کو می آید، می دانم،
با همه خیزگی باد
کی می اندازد
پنجه در دامانش
روی باریکه ی راه ویران
گل کو می آید
با همه دشمنی این شب سرد
که خط بیخود این جاده را
می کند زیر عبایش پنهان
شب ندارد سر خواب
شاخ مأیوس یکی پیچک خشک
پنجه بر شیشه ی در می ساید
من ندارم سر یأس
زیر بی حوصلگی های شب، از راه دور
ضرب آهسته ای پاهای کسی می آید
سلام!
ساده و روان!
آرام و بی ادعا!
موفق باشی
صدر
سلام ...از این که به منم سر زدین ممنون
موفق باشین
سلام...امیدواریم که این فاصله های بین شما زودتر از بین بره...ما هم از هم دوریم و منتظر تموم شدن این فاصله ها هستیم........
به امید روزی که همه با هم باشیم........
ممنونم ...منم امیدوارم همه این فاصله ها یه روز تبدیل به یه پل بشه واسه پیوند دلا...شاد باشین وبرفرار